۵ آذر ۱۳۸۷
گر که ایرانم نباشد ...
می توان ، از میان فاصله ها را برداشت......
۴ آذر ۱۳۸۷
اي عشق همه بهانه از توست
اي عشق همه بهانه از توست
من خامشام اين ترانه از توست
آن بانگِ بلندِ صبحگاهي
وين زمزمهي شبانه از توست
من اندهِ خويش را ندانم
اين گريهي بي بهانه از توست
اي آتشِ جانِ پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شدهي تو را زبان نيست
ور هست همه فسانه از توست
کشتيِّ مرا چه بيم دريا؟
طوفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهي وگرنه، غم نيست
مست از تو، شرابخانه از توست
مي را چه اثر به پيش چشمات؟
کاين مستي شادمانه از توست
من ميگذرم خموش و گمنام
آوازهي جاودانه از توست
چون سايه مرا به خاک برگير
کاينجا سر و آستانه از توست
۳ آذر ۱۳۸۷
خوشا پريدن با اين شكستهباليها!
۱ آذر ۱۳۸۷
مقصود تویی, کعبه و بتخانه بهانه
۳۰ آبان ۱۳۸۷
روزي تو هم آغوش گلي بودي
سر ما خاک ره پیرمغان خواهد بود
تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیرمغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
برو ای زاهد خودبین که زچشم من و تو
راز این پرده نهان بود و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا گر خون که از دیده روان خواهد شد
چشمم آن دم که زشوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
۲۸ آبان ۱۳۸۷
شوی پشیمان به خدا وای وای بر دل من
سینه تنگ من و بار غم او، هیهات....
۲۷ آبان ۱۳۸۷
غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟
۲۶ آبان ۱۳۸۷
گیاه وحشی کوهم،...
شاهکاری از ترانه ...
۲۴ آبان ۱۳۸۷
بگذارید بگریم....
۱۵ آبان ۱۳۸۷
در دلم شوقت تمنایی خوش است
ناله و فریاد من هر نیمشب
بر در وصلت تقاضایی خوش است
تا نپنداری که بیروی خوشت
در همه عالم مرا جایی خوش است
با سگان گشتن مرا هر شب به روز
بر سر کویت تماشایی خوش است
گرچه میکاهد غم تو جان من
یاد رویت راحت افزایی خوش است
در دلم بنگر، که از یاد رخت
بوستان و باغ و صحرایی خوش است
تا عراقی والهی روی تو شد
در میان خلق رسوایی خوش است