۴ آذر ۱۳۸۷

اي عشق همه بهانه از توست


اي عشق همه بهانه از توست
من خامش‌ام اين ترانه از توست


آن بانگِ بلندِ صبح‌گاهي
وين زمزمه‌ي شبانه از توست


من اندهِ خويش را ندانم
اين گريه‌ي بي بهانه از توست


اي آتشِ جانِ پاک‌بازان
در خرمن من زبانه از توست


افسون شده‌ي تو را زبان نيست
ور هست همه فسانه از توست


کشتيِّ مرا چه بيم دريا؟
طوفان ز تو و کرانه از توست


گر باده دهي وگرنه، غم نيست
مست از تو، شراب‌خانه از توست


مي را چه اثر به پيش چشم‌ات؟
کاين مستي شادمانه از توست

من مي‌گذرم خموش و گم‌نام
آوازه‌ي جاودانه از توست


چون سايه مرا به خاک برگير
کاين‌جا سر و آستانه از توست

نویسنده وبلاگ