ســطر دهم . سکوت معلَّق . صدای تو
پاراگراف ِ گمشــده ی چشــم های تو
کاما ، سه نقطه ، باز دو خط چرخش مداد
آغاز گم شــدن وســـط ِ ماجـــرای تو
اين شعر نيست . متن روايی ی ِ ساده ايست
که ختم می شود به شب و گريه ... های تو
تکثير شد در آينه مردی که چشــم هاش
يک اســتعاره بود برای خـــدای تو
نسبیّت جديد به هم ريخت سطر قبل
تصحيح شد معادله : او شد به جای تو*
هِی داد زد درون خودش مرد ِ نيــمه جان
هِی مرگ صـــرف کرد برای عـــزای تو
هِی مُرد ، مَرد ، مُرد ، دوباره ، سه باره مُرد
در خواب ديد روح خودش را جــدای تو
او بودو قصّـه ای که به پايان نمی رسيد
خــــط های ناتمام ِ پر از ردّ پای تو
ســطر دهم دوباره به عکس تو زُل زد و
...سيگار ، دود ، شــعر ، ... دوباره صــدای تو