گفتي بمان! مي خواستم ، اما نمي شد!
گفتي بخوان! بغض گلويم وا نمي شد!
گفتم که مي ترسم من از ، سِحر نگاهت
گفتي نترس اي خوب من ، اما نمي شد!
مي خواستم ناگفته هايم را بگويم
يا بغض مي آمد سراغم يا نمي شد!
گفتي که تا فردا خداحافظ ، ولي آه
آن شب نمي دانم چرا فردا نمي شد ...