چه ساده روبروي من ، نشسته آه مي كشي
و روي عشق سبزمان خط سياه مي كشـی
تمام لحظـه هاي مـن در التهـاب مـاندنت
ولي تو راه رفـته را ، به كـوره راه مي كشی
غـرور را نديده اي درون چشـمهاي مــن
مرا چه تلخ و غمزده به قعر چاه مي كشـی
سحر سكوت مي كند ، تو رهسپار غربتـي
نگـاه خيرة مـرا به سـوي مـاه مي كشـی
چـــه انتظـار مبهـمي براي پركشـيدنم
تكيـده روبروي من ،نشسته آه مي كشـي