۱۰ مرداد ۱۳۸۷

از ساخته های خودم


سلام کسی که تو دلم درخشید
من دیگه دوستت ندارم ببخشید
بهتر نپرسی علتش رو
چون خودت ندادی فرصتش رو
بهتر این نامه آخر باشه
فکر کنم این واسه ما بهتر باشه
من واسه اون کسی که دوست ندارم
نمی تونم شاخه گل بیارم
بین تو و اون روزا کلی فرقه
تو آسمونت پر رعد و برقه
نه مهربونی نه واسم میخندی
هر دری رو من میزنم میبندی
کو اون همه شعرای عاشقونه
کی بود بهم میگفت سلام بهونه
نه نه صحبت از سلام بهونه ای نیست
پرنده اینجاست ولی دونه ای نیست
خواستی فقط صاحب یه قفس شی
بری و با دیگری همنفس شی
خواستی بگی میشه تو دام بیفتم
بعدش بگی دیدی بهت نگفتم
از چش من افتادی نازنینم
دیگه دوست ندارم تو رو ببینم
اون کسی که دم می زد ار حسادت
اگه بمیرم نمیاد عیادت
من هم می خوام اتمام حجت کنم
خیال هر دومون رو راحت کنم
اگه دلت همین حالا بشکنه
بهتر از آوارگی های منه
من کسی رو میخوام که عاشق باشه
اول و آخرش شقایق باشه
من کسی رو میخوام که نیست مثل تو
پشیمونم دوست ندارم برو
پشیمونی گر نداره سودی
خوب شد فهمیدم بدی بزودی
دیگه تموم شد اون همه غم و رنج
وقت قرار و شوق ساعت پنج
برو پیش هر کسی که دوست داری
حق نداری اسم من هم بیاری
بخوای نخوای زود برو به سلامت
خدا کنه بین ما قضاوت

نویسنده وبلاگ