۷ مهر ۱۳۸۷

یک بار نام کوچکتان را صدا کنم....

... مقدور هستم درد و دلی با شما کنم
یا گاه ، نام کوچکتان را صدا کنم

اصلا امید هست که با دستهایتان
این دستهای غمزده را آشنا کنم

ساکت نشسته اید مرا سرزنش
ساکت نشسته اید لب گریه وا کنم

الله و اکبر از جبروت سکوتتان
طغیان کنید تا به شما اقتداء کنم

فرصت دهید تا پس آن روزهای تلخ
دنیا خوب تازه تری دست و پا کنم

غمهای من اگر چه بزرگند ، لحظه ای
فرصت دهید تا همه را برملا کنم

از دور دست دارمتان وز رو به رو
اصلا نمی شود که چنین ادعا کنم


نه جراتی که بشکنم این بغض کهنه را
نه تاب و طاقتی که شما را رها کنم ...

هی دلخوشم به این شبی لای خوابها
یک بار نام کوچکتان را صدا کنم


تقدیم به کسی که نمیخواد اسم کوچکش را صدا کنم !!

نویسنده وبلاگ