۱۷ شهریور ۱۳۸۹

ای ساربان ای کاروان،
لیلای من کجا می‌بری
با بردن لیلای من،
جان و دل مرا می‌بری

در بستن پیمان ما تنها گواه ما شد خدا

تا این جهان بر جا بود این عشق ما بماند به جا

تمامي دينم به دنياي فاني ،

شراره ي عشقی که شد زندگاني
به یاد یاری خوشا قطره اشکی ،

به سوز عشقی خوشا زندگانی
همیشه خدایا محبت دلها ،

به دل‌ها بماند، بسان دل ما
که لیلی و مجنون فسانه شود ،

حکایت ما جاودانه شود

تو اكنون ز عشقم گريزاني
غم انداز عشقم نمي‌خواني
از اين غم چه حالم نمي‌داني
پس از تو نمودن براي خدا، تو مرگ دلم را ببين و برو
چو طوفان سختي ز شاخه‌ي غم،

گل هستي‌ام را بچين و برو
كه هستم من آن تك درختي، كه در پاي طوفان شكسته
ای ساربان اي كاروان،

لیلای من کجا می بری با بردن لیلای من جان و دل مرا می بری
ای ساربان کجا می‌روی ، لیلای من چرا می بری


این شعر را با صدای محسن نامجو شنیدنی است



نویسنده وبلاگ