۳۱ خرداد ۱۳۸۹

نامهربانی او با مهربانی ما


ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
***
گر در میان نباشد پای وصال جانان
مردن چه فرق دارد با زندگانی ما
***
ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم
الحق که جای رشک است بر کامرانی ما
***
سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم
یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما
***
در عالم محبت الفت بهم گرفته
نامهربانی او با مهربانی ما
***
در عین بی‌زبانی با او به گفتگوییم
کیفیت غریبی است در بی زبانی ما
***
صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم
تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما
***
تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم
غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما
***
اول نظر دریدیم پیراهن صبوری
آخر شد آشکارا راز نهانی ما
***
تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم
مانند اهل دانش پیش معانی ما
***
تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی
کاری نیامد آخر از کاردانی ما
...
فروغی بسطامی

نویسنده وبلاگ