تا هست نشاني از نشانم
خاك قدم سبوكشانم
خاك قدم سبوكشانم
...
تا ساغر من پر از شراب است
از شر زمانه در امانم
تا در كفم آستين ساقيست
فرش است فلك بر آستانم
در مرهم زخم خود چه كوشم
كاين تير گرشت از استخوانم
دردا كه به وادي محبت
دنبالترين كاروانم
گفتي منشين به راه تيرم
تا تير تو ميزني، نشانم
پيوسته ببوسم ابروانت
گر تير زني بدين كمانم
بالاي تو تا نصيب من شد
ايمن ز بلاي ناگهانم
گفتم كه بنالم از جفايت
زد مهر تو مهر بر دهانم
بالم مشكن كه شاه بازم
خونم مفشان كه نغمهخوانم
مرغ كهنم در اين چمن ليك
بر شاخ تو تازه آشيانم
ديدم ز محبتش فروغي
چيزي كه نبود در گمانم
تا ساغر من پر از شراب است
از شر زمانه در امانم
تا در كفم آستين ساقيست
فرش است فلك بر آستانم
در مرهم زخم خود چه كوشم
كاين تير گرشت از استخوانم
دردا كه به وادي محبت
دنبالترين كاروانم
گفتي منشين به راه تيرم
تا تير تو ميزني، نشانم
پيوسته ببوسم ابروانت
گر تير زني بدين كمانم
بالاي تو تا نصيب من شد
ايمن ز بلاي ناگهانم
گفتم كه بنالم از جفايت
زد مهر تو مهر بر دهانم
بالم مشكن كه شاه بازم
خونم مفشان كه نغمهخوانم
مرغ كهنم در اين چمن ليك
بر شاخ تو تازه آشيانم
ديدم ز محبتش فروغي
چيزي كه نبود در گمانم