ما در ِ خلوت به روی غیر ببستیم
از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
آنچه نه پیمان دوست بود شکستیم
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
....
یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی