۶ آذر ۱۳۸۸

بگذار...


من مرد کاغذی خیال خویشم
پروانه را بر دیوار
مصلوب کرده ام
عشق را به بند کشیده ام
غروب را در چشمانم
نقاشی کرده اند
اما
سینه ام طومار عشق کهنه ای است
که بر باد نمی رود

من مرد کاغذی خیال خویشم
بگذار
در تمام جاده های بدون هدف
بازیچه باد باشم
.....

نویسنده وبلاگ