۳ مهر ۱۳۸۸


جوابِ سئوال ام تو باشی اگر
زِ دنیا ندارم سئوالی دگر

که من پاسخی چون تو می خواستم
مباد آرزویم از این بیشتر

نشستم به بامی که بامی-ش نیست
شگفتا ! دلم می زند باز پَر

نفس گیر گردیده آرامشم
خوشا بارِ دیگر هوایِ خطر

برآن است شب تا به خوابم کِشَد
بِزن باز بر زخمِ من نیشتر

دلم جرات اش قطره ای بیش نیست
تو ای عشق ! او را به دریا بِبَر

نویسنده وبلاگ