چشم گريان تو نازم ، حال ديگرگون ببين
گريهء ليلي کنار بستر مجنون ببين
بر نتابد اين دل نازک غم هجران دوست
يارب اين صبر کم و آن محنت افزون ببين
مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقيا
چارهء کار مرا در آب آتشگون ببين
رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار
اي گشوده دست يغماي خزان ، اکنون ببين
خبات! ديگر کار چشم و دل گذشت از اشک و آه
تيغ هجران است اينجا ، موج موج خون ببين