۶ بهمن ۱۳۸۷

آهسته لبی گزیدم و دم نزدم...


آهآآآآآی
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای،
ای دوست...
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!

باران!
باران! دوباره باران!
باران!باران! باران! ستاره باران!
ای کاش ,
ای کاش ,ای کاش تمام حرفها شعر تو بود ،باران!

برگ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوترِ بام تو بود
هر قطره حکایتی شگرف از لب تو،
ای دوست
هر دانه ی برف، حرفی از نام تو بود
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم، هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم


نویسنده وبلاگ