طعم شیرین لبت درد و دوا ریخت به هم
نسخه شربت و قانون شفا ریخت به هم
این چه شیرینی و لطفیست که بر لب داری
نزدم بوسه هنوزش، لب ما ریخت به هم
به طواف لبت ای کعبه آمال و امید
طی این سعی، نه مروه که صفا ریخت به هم
دست بردم به قلم تا که دهم شرح لبت
جوهر و حسرت و آه دل ما ریخت به هم
به فدای لب همچون شکرت جان و دلم
گرمی بوسه تو حال مرا ریخت به هم
در دلم بود که "بی دوست نباشم هرگز"
یا رب این فکر دل انگیز چرا ریخت به هم
حکمت و مصلحتی هست یقینا در کار
چه توان کرد عزیزم که خدا ریخت به هم