۱۶ مرداد ۱۳۸۷

تنها ماندم


تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم

راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم

با یادت شبی که خفتم
چون غنچه سحر شکفتم

دل من ز غمت فغان برآرد
دل من ز دلت خبر ندارد
پس از این مخورم فریب چشمت
شرر نگهت اگر گذارد
وصلت را ، ز خدا خواهم
از تو لطف و صفا خواهم
عمر من به غمت شد طی
تو بی من ، من و غم تا کی
دردی هست ، نبود درمانش

تنها ماندم

__________________

نویسنده وبلاگ