۸ شهریور ۱۳۸۷

غزلي براي تو


اصلا چرا دروغ، همين پيش پاي تو
گفتم که يک غزل بنويسم براي تو

احساس مي کنم که کمي پيرتر شدم
احساس مي کنم که شدم مبتلاي تو

برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل مي دهم دوباره به طعم صداي تو

از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بي فايده ست اين همه دوري ، فداي تو!

درياي من ! به ابر سپـردم بيـاورد :
يک آسمان ، بهانه ي باران براي تو

ناقابل است ، بيشتر از اين نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هواي تو

نویسنده وبلاگ