دلنوشته هایی در گذر زندگی
۲۸ تیر ۱۳۸۹
سالهاست پا به پای رفتن صبوری می کنم ؛
عیب کار اینجاست
هی پشت سر خودم آب ریختم تا نرفته برگردم
و این است داستان ِ تکراری ِ بودنم ،
ولی حالا دیگر
رؤیایی در این حوالی پرسه نمیزند
و من مانده ام ....
چه میخواهی
از پرسه زدن در رؤیای من!!
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
نویسنده وبلاگ
مشاهده نمایه کامل من