سالهاست پا به پای رفتن صبوری می کنم ؛
عیب کار اینجاست
هی پشت سر خودم آب ریختم تا نرفته برگردم
و این است داستان ِ تکراری ِ بودنم ،
ولی حالا دیگر
رؤیایی در این حوالی پرسه نمیزند و من مانده ام ....
چه میخواهی
از پرسه زدن در رؤیای من!!
۲۶ تیر ۱۳۸۹
ما دوباره سبز میشویم !
ای درخت آشنا
شاخههای خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی ؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دستهای خویش را
در کدام باغچه عاشقانه کاشتی ؟
این قرارداد تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو !
من به دست تو
آب میدهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشمهای بیقرار تو
قول میدهم:
ریشههای ما به آب
شاخههای ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز میشویم ! …
قیصر امین پور
شاخههای خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی ؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دستهای خویش را
در کدام باغچه عاشقانه کاشتی ؟
این قرارداد تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو !
من به دست تو
آب میدهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشمهای بیقرار تو
قول میدهم:
ریشههای ما به آب
شاخههای ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز میشویم ! …
قیصر امین پور
۲۰ تیر ۱۳۸۹
آب آرزو نداشت به غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن
میخواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانكه تن رها شدن از خویش و جان شدن
آهن به فكر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبونههای زمان امتحان شدن
تاوان آشیانه به دوشی نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل چمان شدن
آنانكه كینه ور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند به جز مهربان شدن
باران من! گدایی هر قطرهی تو را
باید نخست در صف دریادلان شدن
با خاك آرزوی قدح گشتن است و بس
و آنگه برای جرعهای از تو دهان شدن
دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن
میخواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانكه تن رها شدن از خویش و جان شدن
آهن به فكر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبونههای زمان امتحان شدن
تاوان آشیانه به دوشی نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل چمان شدن
آنانكه كینه ور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند به جز مهربان شدن
باران من! گدایی هر قطرهی تو را
باید نخست در صف دریادلان شدن
با خاك آرزوی قدح گشتن است و بس
و آنگه برای جرعهای از تو دهان شدن
اشتراک در:
پستها (Atom)