یارا چه کرده ایم که از ما بریده ای
یا ما چه گفته ایم که از ما رمیده ای
***
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا وسرم
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟
یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز
برمن افتد، چه عذاب و ستمی ست؟
***
زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
وین عجب، نقطه خال تو به بالای لب است
***
گفتم: چه الفتی است به گیسوی او تو را؟
دل ناله کرد و گفت: دیوانه ام هنوز
***
جز مرهم نگاه تو ای مهربانترین
چیزی برای زخم دلم کارگر نبود
یا ما چه گفته ایم که از ما رمیده ای
***
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا وسرم
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟
یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز
برمن افتد، چه عذاب و ستمی ست؟
***
زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
وین عجب، نقطه خال تو به بالای لب است
***
گفتم: چه الفتی است به گیسوی او تو را؟
دل ناله کرد و گفت: دیوانه ام هنوز
***
جز مرهم نگاه تو ای مهربانترین
چیزی برای زخم دلم کارگر نبود