سلام بر نگاه تو ،بلند آسمانی ام
که از حضیض خاکها به اوج می کشانیم
که از حضیض خاکها به اوج می کشانیم
،
من از لحظه های تند سیر زندگی
تو از تبار دیگری ، بهار جاودانی ام
،سراسر وجود من پر است از صدای تو
وجود من فدای تو ، بیا به مهمانی ام
،به ذره ذره جان من طلب زبانه می کشد
ولی در این حصارها اسیر ناتوانیم
،رسیده ام به مرگ خود ، در این غروب واپسین
بیا به چشم من نشین ، تمام زندگانیم
،
شنیده ام که میرسی ، نشسته ام به راه تو
شنیده ام که میرسی ، نشسته ام به راه تو
سلام بر نگاه تو ، بلند آسمانیم