۱۴ شهریور ۱۳۸۸

رفتن رسیدن است


موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه‌ای است، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشك ما، در خود چكیدن است

ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است

پر می كشیم و بال، بر پرده‌ی خیال
اعجاز ذوق‌ها، در پر كشیدن است

یا هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشى
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است

بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از كال چیدن است
...
قیصر امین پور

نویسنده وبلاگ