۱۳ تیر ۱۳۸۸

در سکوتی مبهم فریاد میزنم ...




شب، سکوت، کویر گوش می کنم ...
نُت هایش عجیب با این روزگار غریب و مردم فریب جور است ...
هی اینترت را دور میزنم، و هی می خوانم و می بینم و می شنوم ...
تصمیم می گیرم بلاگ نگاری کنم، هی می نویسم و پاک می کنم، می نویسم و پاک می کنم !
تردید در قلمم ندارم، تردید در نیت و ایمانم نیز ندارم، اما کلمه ایی، جمله ایی نمی جویم که گویا آن باشد که می بینم، می فهمم و لمس می کنم ...
تو ای پر گهر خاک ایران زمین
که والاتری از سپهر برین
هنر زنده از پرتو نام توست
جهان سرخوش از جرعه جام توست
بر و بوم این ملک پاینده باد
بمان خرم ای خاک مینو سرشت
که در چشم ما خوشتری از بهشت
ترا از دل و جان پرستنده ایم
روان را به مهر تو آکنده ایم
بر و بوم این ملک پاینده باد
مخور غم که آمد بهار امید
ز شام سیه زاد صبح سپید
به تدبیر سر حلقه راستان
شده ملک جم غیرت باستان
بر و بوم این ملک پاینده باد

نویسنده وبلاگ