۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

برای من سخت است


همیشه از تو نوشتن برای من سخت است
که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است

چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟!
چقدر این همه دیدن برای من سخت است

خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت
که بر خرابه ی دل، خانه ساختن سخت است

به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند
به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است

نقابدار خودی را چگونه بشناسم
در این زمانه که خود را شناختن سخت است

قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید
که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است

برای پیچک احساس بی خزان سهیل
همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است

عزیز من« همه جا آسمان همین رنگ است»
بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است
....

نویسنده وبلاگ