۱۲ فروردین ۱۳۸۸

در آن نـفـــس که بمـیـــــرم در آرزوی تـو باشم


در آن نـفـــس که بمـیـــــرم در آرزوی تـو باشم
بدان امیـــد دهم جان که خـاک کـوی تو باشم

به وقـــت صبـح قـیـامـت که ســر ز خـاک برآرم
به گفتگــوی تو خیــزم به جستـجوی تو باشم

به مجـمــعی که درآیـنــــد شاهــــدان دو عالم
نظــر به ســـوی تـو دارم غـلام روی تـو باشـم

به خـوابـگـاه عـدم گـر هــــزار سـال بخـســبم
ز خـواب عاقـبــت آگـه به بـوی مـوی تـو باشم

حـدیــث روضــه نگـویـم گــل بهــشـــت نبــویم
جـمـال حــور نجـویـم دوان به ســوی تو باشم

می بهـشــت ننوشـم ز دسـت ساقی رضـوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

نویسنده وبلاگ