۳۰ اسفند ۱۳۸۷

با اين‌همه غم در خانهء دل اندکی شادی بايد که گاهِ نوروز است




در اين جا، دلم مى خواهد به گوشه تاريكى از تاريخ ايران اشاره اى بكنم تا هم شاهدى براى حرف هايم ارائه داده باشم و هم اداى دينى كرده باشم به آن قهرمانان گمنامى كه امروزه ما، همهء هستى تاريخى و فرهنگى خودمان را مديون فداكارى ها و پايدارى هاى آنان هستيم: من در باره ء قتل عام ها، غارت ها، ويران كردن شهرها و آتش زدن كتابخانه ها و آواره كردن دانشمندان شهرهاى نيشابور، بخارا، مرو، خوارزم و سمرقند (كه از مراكز مهم علمى و فرهنگى ايران و جهان در قرون وسطى بودند) بوسيله « قُتيبه بن مُسلم» (سردار عرب در فتح خراسان) در كتاب «ملاحظاتى در تاريخ ايران» صحبت كرده ام. در تواريخ سيستان آمده است:
وقتى كه سپاهيان "قُتيبه"، سيستان را به خاک و خون كشيدند، مردى چنگ‌نواز، در كوى و برزن شهر-كه غرق خون و آتش بود- از كشتارها و جنايات "قُتيبه" قصه‌ها مى‌گفت و اشک خونين از ديدگان آنانی كه بازمانده بودند، جارى مى‌ساخت و خود نيز، خون مى‌گريست... و آنگاه، بر چنگ مى‌نواخت و مى‌خواند:

با اين‌همه غم در خانهء دل
اندکی شادی بايد که گاهِ نوروز است

از کتاب دیدگاهها نوشته دکتر علی میرفطروس
گوئی از امروز ایران ما سخن می گوید

نویسنده وبلاگ