۲۷ اسفند ۱۳۸۷

تا به کجا می کشیم خوب من


با همه بی سر و سامانیم
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگیم هیج نیست
در پی ویران شدن آنی ام !
آمده ام ، بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانیم
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانیم
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیم
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیم

حرف بزن ابر من رو باز کن
دیر زمانیست که بارانیم
حرف بزن ، حرف بزن ،سالهاست
تشنه یک صحبت طولانیم
تا به کجا می کشیم خوب من.......
ها...ـ نکشانی به پشیمانی ام !!!!
حرف بزن ..

نویسنده وبلاگ