کس به حالم ز غمت چاره بجز غم نکند
و قسم خورد که يک لحظه رهايم نکند
سيل اشکم اگر از غصه تو دود نبود
پيش ازاين ترسم از آن بود كه غرقم نكند
عاقبت قدر بزرگي مرا مي فهمي
مهر بي حدم اگر قدر مرا كم نكند
زخم كاري تر از آن است كه درمان يابد
لطف بيهوده مكن فايده مرهم نكند
بيم جان دارم از آن تير و کمانت بخدا
چشم خود دور نگه دار هلاكم نكند
خوب داني چه كني تندي و نرمي توآم
تا كه صيدت نرهد تا ز درت رم نكند
روي بازوي يكي رند بلاكش خواندم
مرد ره در ره دلدار كمر خم نكند
اي خوش آن عاشق واله كه دمادم مي گفت
بارالاها سببي ساز جفا كم نكند
عهد كردم كه دگر از سر كويت بروم
اگرآن جذبه چشمان تو ماتم نكند