۱۴ بهمن ۱۳۸۷

چشم به راه مي مانم......




پشت قاب شيشه پنجره اي
که شباي منو با خود مي بره
جايي که گذشته هام
مثل تصوير از تو قابش مي گذره

پشت قاب بي نفس
مثل او پرنده که دلش گرفته تو قفس
مثل يه حقيقت رفته به باد
منو با خود ميبره
مثل يه رويا توي خواب

شهر من من به تو مي انديشم
نه به تنهايي خويش
از پس شيشه تو را مي بينم که گرفتي مرا در بر خويش
من وضو با نفس خيال تو ميگيرم
و تو را مي خوانم
و به شوق فردا که تو را خواهم ديد

چشم به راه مي مانم......


این هم ترانه سالهای دور از خانه برای من ...


نویسنده وبلاگ