۱ مهر ۱۳۸۷

نه نام كس به زبانم نه در دلم هوسي


نه نام كس به زبانم نه در دلم هوسي
به زنده بودنم اين بس كه مي كشم نفسي

جهان و شادي ي ِ او كام دوستان را باد
پر شكسته ي ما باد و گوشه ي قفسي

از آن به خنجر حسرت نمي درم دل خويش
كه يادگار بر او مانده نقش ِ عشق كسي

بهار عمر مراگر خزان رسد، كه در او
نرُست لاله ي عشقي، شكوفه ي هوسي

سكوت جان من از دشت شد فزون كه به دشت
دراي قافله يي بود و ناله ي جرسي

شكيب خويش نگه دار و دم مزن، سيمين!
كه رفت عمر و ز اندوه او نمانده بسي


سيمين بهبهانی


نویسنده وبلاگ