۱۵ شهریور ۱۳۸۷

اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد


اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد صياد رفته باشد

آه از دمي که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين، فرهاد رفته باشد

خونش به تيغ حسرت يا رب حلال بادا
صيدي که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکي سازم خبر دلت را
وقتي که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسيري کز گرد دام زلفت؟
با صد اميدواري ناشاد رفته باشد

شادم که از رقيبان دامن کشان گذشتي
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزين" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

حزين لاهيجي




نویسنده وبلاگ