وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را
ساقي بيار آن جام مي ،مطرب بزن آن ساز را
امشب كه بزم عارفان از شمع رويت روشنست
آهسته تا نبود خبر، رندان شاهدباز را
دوش اي پسر مي خوردهاي چشمت گواهي ميدهد
باري حريفي جو كه او، مستور دارد راز را
چشمان ترك و ابروان، جان را به ناوك ميزنند
يا رب كه دادست اين كمان آن ترك تيرانداز را
شور غم عشقش چنين حيفست پنهان داشتن
در گوش ني رمزي بگو تا بركشد آواز را
"سعدی" تو مرغ زيركي خوبت به دام آوردهام
مشكل به دست آرد كسي مانند تو شهباز را